حالا نوبتي هم که باشه نوبت ماست. سبک زندگي مون رو تعريف مي کنيم (و گاهي به نمايش ميگذاريم)... مي شنوند مي بينند و تعجب مي کنند...
سلام
تا اونجايي که يادم مياد و قدم سن ميده، تو جمع هاي فاميلي و رفاقتي، آدم بزرگ ها وقتي به هم ميرسيدند، نقل حرفهاشون خاطرات بچگي ها و جووني هاشون بود. ما هم که خيليم اهل بازي گوشي نبوديم!!! گوش مي داديم و ياد داستان هاي شاهنامه مي افتاديم...
بعضي وقتها هم وسط حرفها يه اشاره اي به ما و امثالهم مي کردند و مي گفتند اينا که بچه هاي روغن نباتي ن... و ادامه شم که شما بهتر مي دونيد.
خوبه که شما بازي زندگي را برديد و اينها نيز بازي تبلت را...
ما دهه شصتي ها که کلاً سوختيم...