آبـگــــــون | ||
امروز که از کنار خانهات میگذشتم، سرم را نا امیدانه به بالا گرفتم تا شاید پنجرهای از آن منزل نور و سرور را باز ببینم؛ به سویت بیایم و دقایقی با محبتت، کام دل، شیرین کنم. اما دریغ ... دلتنگ تو هستم؛ امشب؛ در شبی که به نام توست! مادر ... بزرگ. به آسمانیهایی که امشب میهمان تو اند، سلام ما زمینیهای بیخاصیت را هم برسان ... به پدر، پدر بزرگ، دایی، ... و همه آنهایی که با خونشان، حیات را در رگهای ما جاری ساختهاند. به یادمان باش و برایمان دعا کن!
عکس تولیدی از فتوبلاگ پنجره
[ شنبه 93/1/30 ] [ 11:53 عصر ] [ آبگون ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |